زره پوشیده از قنداقه، بی شمشیر می آید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می آید
به روی دست بابا آسمان ها را نشان کرده
چقدر آبی به این چشمان بی تقصیر می آید!
زبانش کودکانه است و نمی فهمم چه می گوید
ولی می خوانم از چشمش که با تکبیر می آید
به چیزی لب نزد جز آه از لطف ستم، اما
نمی دانم چرا از دست دنیا سیر می آید!
جهانی را شفاعت میکند با قطره ی اشکی
که از چشمش تو گویی آیه ی تطهیر می آید
الهی بشکند دست کماندار تو ای صیاد
که آهو برَه ای شش ماهه در نخجیر می آید
چه زخمی خورده آیا بر کجای طفل شش ماهه!؟
که با خون دارد از این زخم بوی شیر می آید!
بخواب ای کودکم، لالا...، که سیرابت کند دشمن
بخواب ای کودکم، لالا...، که دارد تیر می آید
.............................................................
مسیر پیاده روی نجف تا کربلا
تیزی گوشه های ابرویت / پیچ و تاب قشنگ گیسویت / آن دوتا چشم ماجراجویت / این صدای خوش النگویت
آخرش کار میدهد دستم...
ناز لبخندهای شیرین ات / طرح آن دامن پر از چین ات / «هـ» دو چشم پلاک ماشین ات / شیطنت در تلفظ شین ات
آخرش کار میدهد دستم...
گیسوانت قشنگی شب توست / صبح در روشنای غبغب توست/ ماه از پیروان مذهب توست / رنگ خالی که گوشه لب توست
آخرش کار میدهد دستم...
شرم در لرزش صدای تو / برق انگشتر طلای تو / تقّ و تقِّ صدای پای تو / ناز و شیرینی ادای تو
آخرش کار میدهد دستم...
حال پر رمز و مبهمی داری / اخم و لبخند درهمی داری/ پشت آرامشت غمی داری/ اینکه با شعر عالمی داری
آخرش کار میدهد دستم...
کرده اند از اداره ام بیرون / به زمین و زمان شدم مدیون/ کوچه گردم دوباره چون مجنون/ دیدی آخر!؟... نگفتمت خاتون !؟!؟
آخرش کار میدهد دستم...
.................................................................
(قاسم صرافان)